داستان سکسی حامد و دختر دبیرستانی
در بیاتوش انواع فیلم و عکس سکس ایرانی و خارجی میتونی پیدا کنی تازه کلی داستان سکسی واقعی هم براتون داریم.
مشاهده داستانها مشاهده فیلم هاسلام خدمت دوستان سعی میکنم داستان کوتاه بنویسم
حامد هستم از بندرعباس ۳۷ سالمه داستان بر میگرده به دو روز پیش وقتی از سرکار میمومدم خونه تو مسیر یه دختر با لباس مدرسه دیدم جلو پا ترمز زدم ولی نگاه هم نکرد رفت جلوتر باز رفتم اینبار بهش گفتم اشکال نداره سوار بشی اول با لهنی تند ولی درب عقب ماشین باز کرد بلافاصله گفت کولر ماشین بیشتر کن بزن به طرف عقب چون الان بندرعباس واقعا گرمه حتی کولرها هم جواب نمیده ساعت تقریبا دو بود ماشین شیشه ها دودی پرده جلو ماشین هم زده بودم اسمش پرسیدم پرنیا ۱۸ سالش بود سر حرف باهاش باز کردم فهمیدم امتحان ظاهرا خراب کرده یکم شیشه پایین کشیدم نخ سیگار روشن کردم پرنیا خانم هم گفت یه نخ هم به من بده گفتم بیا جلو بشین از بین صندلی ها اومد جلو سیگار روشن کرد منم آروم آروم دور میزدم متوجه شد مسیر دور کردم ولی چیزی نگفت سیگار کشیدیم هرز گاهی دستم به پاهاش میخورد کم کم یخش باز شد گفتم اگر وقت داری بریم ساحل دور بزنیم قبول کرد سری انداختم ساحل سورو دستم روی پاش بود کم کم بردم بین پاهاش دیدم خیلی مقاومت نمیکنه پیش خودم گفتم اینو نکنم دیگه پریده دستم بردم تو شرتش اونم دستش گذاشت روی کیرم یهو گفت چی اینکه دسته بیل هست گفتم مگه طاقتش نداری پوزخندی زد آروم کصش می مالیدم کم کم خیس شد شلوارم کشیدم پایین گفتم بخور بدون مقدمه حرفه ای کامل شروع به خوردن کرد پاهام شل شده بود یکجای دور ایستادم صندلی دادم عقب گفتم پرنیا حالی اساسی بده امروز جبران میکنم برات یه لنگ کفشش در آورد با لنگ شلوارش صندلی دادم عقب کیرم که کامل خیس بود سرش خودش تنظیم کرد آروم گذاشت تو کونش دستهان حلقه کردم دور کمرمش اول آروم خوب که جا باز کرد محکم میکردم تو کونش مشخص بود از کون زیاد داده بهش گفتم برو صندلی عقب داگی شو رفتم پشتش محکم تلمبه میزدم گفتم داره آبم میات آروم گفت جون بریز تو کونم مال خودته جنده ام کردی تا قطره آخره خالی کردم تو کونش دستمال بهش دادم اومدم پست فرمون دیدم داره میگه کصم بمال ارضا بشم از اونجا حرکت کردم که مسیر دستم روی کصش بود تا ارضا شد بعدها فهمیدم پرده نداره که اگر دوستان احترام بزارید فحش ندن ادامه داستان که خونه خالی و جاهای دیگه رفتیم بنویسم
پایان.
نوشته: حامد