داستان سکسی بهمن با زهره زن همسایه

در بیاتوش انواع فیلم و عکس سکس ایرانی و خارجی میتونی پیدا کنی تازه کلی داستان سکسی واقعی هم براتون داریم.

مشاهده داستان‌ها مشاهده فیلم ها

سال ۸۹ بود ک رفتیم ب خونه جدید اونوقتا ۱۶ سالم بود درب پارکینگ از کوچه پایینی بود و بعضی وقتا توی پارکینگ رگال لباسی ک شورت و کرست های قشنگی توش بود نظرم رو جلب میکرد، یکیشو برمی‌داشتم و چند روزی باهاش حال و جق میزدم و سری بعد میزاشتم روی رگال بعدی ۶ماهی گذشت ی روز ک از مدرسه اومدم سری ب پارکینگ زدم و دیدم بازم رگاله هست رفتم سراغش، زد بسرم حالا ک کسی نیست همین جا آبمو روی ۲ تا شورت توری خوشگل خالی کنم، مشغول بودم ک احساس کردم چیزی توی ماشین بغلی تکون خورد، یاخدا باورم نمیشد زهره زن آقا مصطفی طبقه اول بود، بگم ک همسایه دیوار به دیوارمون یبار از زهره حرف می‌زد ک زن سلیته و جیغ جیغویه، مصطفی شوهرش ارتشی و آرومه و چندسالی هست ک اینجا زندگی میکنن و ظاهرا بچه دارم نمیشن، البته هروقت دیده بودمش خوشگل و خوب بود قد متوسط سفید و چشمای قشنگ  همیشه هم بوی عطر خوبی میداد و نمیدونستم رگال اونه، از ماشین پیاده شدو باصدای بلند ( ک یاد سلیطه بازی افتادم ) گفت چ گوهی میخوری؟ داشتم از ترس و خجالت میمردم گفت تورو خدا آروم باشید، گفت آبروتو میبرم ،فیلمتم گرفتم بیچاره ت میکنم، شورتش رو از دستم کشید و راه افتاد، تا حرکت کردم بسمتش چکی خوابوند توی گوشم، گفتم غلط کردم و… گفت حالا دارم برات رفت بالا و در آپارتمانش. هنگ بودم رفتم واحد خودمون و تا شب منتظر بودم بیاد در خونه و آبرو ریزی کنه، نیومد.  با ذهن مشغول رفتم مدرسه و ظهر برگشتم، جلوی آسانسور رسیدم در واحدشون باز شد با همون قیافه برزخ گفت بیا تو، من من کردم و رفتم تو،  با اشارش نشستم روی مبل، پرسید چند سالته و چرا اینکارو میکردی مامانت ساعت چند میادو…، خلاصه ولم کرد، فردا ظهر دوباره جلوی آسانسور یقم کردو بردم تو، گفت اگر کاری ک میگم انجام بدی بکسی چیزی نمیگم، سریع گفتم هرچی باشه، دستم رو گرفت برد توی اتاق خوابش، گفت از اینجا و کارایی ک انجام میدیم ب هیچ کس چیزی نمیگی حتی دوستات توی مدرسه، گفتم چشم،  گفت بستنی قیفی خوردی ؟ گفتم میل ندارم گفت احمق خوردی ؟ گفتم بله، رفت روی تخت دراز کشید و دامنش رو کشید بالاشورتم پاش نبود، من هنگ کرده بودم، تااون روز کسی رو لخت ندیده بودم چ برسه ب کوس! اشاره کرد بیا جلو، با تحکم گفت انگار داری بستنی لیس میزنی، گفتم یعنی کجارو باید لیس بزنم؟ با انگشت اشاره ب کوسش کرد و سرم رو هدایت کرد لای پاهاش،  واقعا نمیدونستم چیکار باید بکنم، کمی زبون زدم، طعم شور داشت ولی عطر خوشبوی بدنش لذت بخش بود، من فقط زبون میزدم و اون سرم رو هدایت میکرد، فکم خسته شده بود ک تشری زدو ادامه دادم، حالی بحالی شدو منو کشید روی خودش، میخندید و بوسم میکرد! کلا خلقش عوض شده بود، کنارش درازم کردو دست توی موهام میکشید و لبم رو میبوسد، راست کرده بودم، دستش رو برد توی شورتم ک فکرشم نمیکردم،  با کمی مالش دست نرمش و بوی عطری ک زده بود آبم پاشید بیرون و باز بوسم کرد. گفت خب برای امروز بسه پاشو ب و خونه یادتم باشه بکسی چیزی نگی. گفتم چشم و رفتم خونه ی خودمون،  روی هوا بودم ک چی شد، هنوز گیج بودم، تا شب فر خوردم و فرداش رفتم مدرسه، ذهنم توی دیروز مونده بود، ظهر بازم جلوی آسانسور در باز شد و البته با چهره باز کشیدم توی خونه، اول سرم رو ب پستونش فشاری دادو بردم توی اتاق خوابش، مثل دیروز کس لیس زدن و بقول امروزیا ارضا شدنش، توی ۲ هفته ۵ باری کس لیسی کردم، تا نوبت ششم بعد از ارضا شدنش، گفت شلوارت رو در بیار ببینم دیگه چی بلدی، روم باز شده بود، کشیدمش پایین، گفت بدک نیست،  بیا جلو، رفتم لاپاش و خودش بادست هدایتش کرد تو کس آبدارش،  کوس تپل و خوب بود، رفت تا تهش، واقعا عالی بود لیز و گرم یکم جلو عقبش کردم، آبش اومد،زد تو سرم گفت پسره جقی خاک تو سرت، من ک وارفته بودم گفتم ببخشید،  همون کنارش دراز کشیدم،  تیشرتش رو داد بالا و سینه هاش و ک تا حالا ندیده بود رو در آورد، محشر بود، چقدر نرم و سفید،  گفت میکش بزن، ۵ دقیقه نشد ک راست کردم، خوشش اومده بود، رفت ی اسپری آورد و زد ب کیرم، داغ شدش، ک الان بهش میگم تاخیری،  تفی ب کوسش مالیدو کشیدم لای پاهاش هدایت کار با خودش بود، چیز زیادی حس نمیکردم، فقط میتپوندم توش، عرقم در اومده بود اما آبم نه! درازم کرد روی تخت، نشست روی کیرم، حال میکرد  چشماش رفته بود، دوباره ارضا شد و خودش رو انداخت روم لبامو میبوسید، یکم بخودم اومدم، جمع کردم برم، اون هنوز توی تخت بود، گفتم ۳/۵  الان ک مادرم از سرکار برسه، خدا حافظی کردم و رفتم بالا.
پایان.