داستان سکسی محمد و دخترخالش هستی
در بیاتوش انواع فیلم و عکس سکس ایرانی و خارجی میتونی پیدا کنی تازه کلی داستان سکسی واقعی هم براتون داریم.
مشاهده داستانها مشاهده فیلم هااسمم محمده، 21 سالمه و این ماجرا مال دو سال پیشه، وقتی 19 سالم بود. از 15-16 سالگیم تو کف دختر خالم، هستی، بودم. یه سال از من کوچیکتره، اون موقع 18 سالش بود. اولین دختری بود که بهش نگاه جنسی داشتم. از همون موقع تو فکرم بود بکنمش. اونم بدش نمیومد؛ یه وقتایی که تنها میشدیم، من ممههاشو میمالیدم، اونم کیرمو دست میزد و میخندید. اولین باری که به کیرم دست زد، گفت: «این چیه؟» بدبخت تصوری از کیر نداشت.
یه روز تو بهار، خانواده مادری هماهنگ شدن، رفتن یه سفر 7 8 روزه. من چون تو یه مغازه کار میکردم، نرفتم. مرخصی نداشتم یعنی. هستی هم چون کنکورش تیرماه بود، موند. خونهمون به هم نزدیکه، حدود 10 دقیقه پیاده راهه. گفتم حالا که تنهاییم، یه چیزی میشه. روز اول منتظر بودم این یه تکونی به خودش بده، مثل قبلنا پیام بده، یه کرمی بریزه، ولی هیچی! تو اینستا براش چندتا پست چرت و پرت فرستادم، ولی بازم خبری نشد، به روی خودشم نیاورد. روز دوم هم همین، انگار نه انگار.
روز سوم دیگه ناامید از اینکه اون پا پیش بذاره، براش یه پست غذا فرستادم و با خنده نوشتم: «خسته شدم از غذای بیرون.» اونم جواب داد: «ظهر بیا، ناهار بگیر!» اینو گفت، گفتم خودشه. سر کارو یه ساعت زودتر پیچوندم، اومدم خونه، شیو کردم، صاف صاف رفتم دم خونهشون، دیدم چادر سرش کرده. گفتم: «بابا، من و تو که دیگه این چیرا رو نداریم باهم، چادر چیه؟» گفت: «مال تو نیست، پوشیدم که همسایهها نبینن.» گفت: «بیا تو، خودت هرچقدر میخوای بکش تو ظرف ببر، من نمیدونم چقدر میخوری.»
رفتم تو، چادرو درآورد، ولی ضدحال خوردم. فکر کردم حالا یه تاپ و شلوارک تنشه، ولی مانتو و شلوار پوشیده بود. از هیجان و استرس، کیرم داشت شورتمو سوراخ میکرد و قلبم لباسمو. گفتم اگه نخواد چی؟ شاید دوستپسر داره الان؟ چرا اصلا به روی خودش نمیاره؟ مگه نباید مثل داستانا وقتی چادرو درمیاره، زیرش سوتین و شرت پوشیده باشه؟ دلمو زدم به دریا، رفتم تو آشپزخونه، کونشو از پشت یواش مالیدم. اول گفت: «محمد، نکن!» اون نکنی که گفت، انگار مهر تایید بود. چون مطمئن بودم این نکن یعنی ادامه بده. محکم از پشت بغلش کردم و ممههاشو گرفتم. زیر مانتو هیچی نپوشیده بود. تو همون حالت، کیرمو چسبوندم به کونش، ممههاشو میمالیدم و گردنشو میخوردم. دیگه خودش ول شد. ممههاشو حسابی خوردم، بعد رفتم پایین، شلوار و شورتشو باهم کشیدم پایین. اونم انگار تازه شیو کرده بود. کصشو لیسیدم. اونم فقط آه و ناله میکرد. انقدر لیسیدم که دیگه فکم درد اومده بود.
نشستم لبه تخت، اون برام ساک زد. معلوم بود دفعه اولشه. لامصب انقدر دندون زد که حسم پرید، ولی چیزی نگفتم بهش، گذاشتم ادامه بده. یکم که خورد، لخت شدیم دوتایی، افتادیم به جون هم. 69 زدیم، لا پایی زدیم، لای ممههاش گذاشتم، ولی خب نتونستم از کصش نهایت استفاده رو ببرم. ای لعنت به این خانوادههای مذهبی. کاش اون روز پردشو زده بودم. دیدم کص که پلمپه، داگیش کردم، باز کصشو خوردم تو حالت داگی. میخواستم انگشتمو بکنم تو کونش تا راه کونشو باز کنم که حداقل از کون یه حالی بکنم. دیدم راحت انگشت اشارهم رفت تو. گفتم: «به کی دادی، جنده؟» تو همون حالت گفت: «هیشکی، به خدا! خودمو انگشت میکنم، بعضی وقتا هم با مسواک یا خیار خودمو باز میکنم. گفت بکن، بد فاز نشو. قبل اینکه بیای، تمیزش کردم.»
اینو که گفت، انگار دنیا رو بهم دادن. شروع کردم سوراخ کونشو لیس زدن، خیس خیسش کردم. کیرم توش نمیرفت بازم. یه کرم بالای تخت گذاشته بود، زدم رو سوراخ کونش. وای، انگار بهشتو بهم داده بودن، انقدر تنگ بود که حتی یادم میافته، شق میکنم. انگار برای کیر من ساخته شده بود. تو همون حالت داگی، تو کونش تلمبه زدم و کصشو میمالیدم. بعد 4-5 دقیقه، آبم اومد، کیرمو تو کونش نگه داشتم و تندتند براش مالیدم تا اونم ارضا شد. همونجوری افتاد رو تخت و منم روش، کیرم تو کونش.
اون روز شد شروع رابطهمون. تا 2 سال، یعنی همین چند ماه پیش که اخرش بود، هر وقت فرصت گیر میآوردیم، سکس میکردیم. تو همون 2-3 روز باقی مونده، صبحا سر کار بودم و ظهر تا شب خونه خالم، روزی 3-4 بار آب همو میآوردیم.
تو این دو سال، لامصب انقدر با هستی حال کردیم که نگو! از پارکینگ خونهمون بگیر تا تو ماشین و حتی یه بار تو انباری خالهم، هر جا گیرمون میاومد، میافتادیم به جون هم. یه بار تو حموم، یه بارم که نزدیک بود لو بریم، ولی حالا بماند! اگه این داستانو دوست داشته باشین و حمایت کنین، میرم سراغ بعدی.
پایان.